نتایج جستجو برای عبارت :

طرز تهیه سس پستو

طرز تهیه سس پستو
“سس پستو” یک سس پاستای ایتالیایی که بسیار معروف و مناسب گیاه خواران است. می توان آن را برای مدتی در یخچال نگهداری نمود.
مواد لازم برای تهیه سس پستو
۲ مشت ریحان تازه
۵ قاشق غذاخوری روغن زیتون
۳ قاشق غذاخوری پنیر پارمزان
دو حبه سیر
۴ الی ۵ عدد گردو
نمک به مقدار لازم

ادامه مطلب
طرز تهیه سس پستو
“سس پستو” یک سس پاستای ایتالیایی که بسیار معروف و مناسب گیاه خواران است. می توان آن را برای مدتی در یخچال نگهداری نمود.
مواد لازم برای تهیه سس پستو
۲ مشت ریحان تازه
۵ قاشق غذاخوری روغن زیتون
۳ قاشق غذاخوری پنیر پارمزان
دو حبه سیر
۴ الی ۵ عدد گردو
نمک به مقدار لازم

ادامه مطلب
پستو سبز و قرمز، سُس خوشمزه، دلنشین و دوست‌داشتنی ایتالیایی است که به شکل سنتی با همین کوبیدن‌ها و لهیدن‌ها در هاون درست می‌شود. هرچند شاید این روزها دستگاه‌های برقی جلوی همان چند کالری سوزاندن را برای کوبیدن مواد پر کرده‌ باشند اما می‌گویند ایتالیایی‌های سنتی همچنان پستو را در همین هاون‌های بزرگ و قدیمی‌شان درست می‌کنند.
پستو  چند ماده ساده دارد و در ۱۰ دقیقه آماده می‌شود؛ یکی از بهترین هم‌نشین‌های پاستا، نان و ساندویچ. برای یک
 
طرز تهیه سس پستو
یکی از مهمترین اجزایی که باعث خوشمزه تر شدن خیلی از غذاها میشه سس اون غذاست در واقع میشه گفت اگه سس خوشمزه ای داشته باشیم میتونیم مطمئن باشیم که در نهایت غذای لذیذی هم خواهیم داشت. در این مطلب هم طرز تهیه یه سس ایتالیایی رو بهتون میگم که کاربرد های زیادی در انواع پاستا، پیتزا و ساندویج ها داره … امیدوارم تهیه اش کنین و ازش لذت ببرین 

ادامه مطلب
طرز تهیه سس پستو
یکی از مهمترین اجزایی که باعث خوشمزه تر شدن خیلی از غذاها میشه سس اون غذاست در واقع میشه گفت اگه سس خوشمزه ای داشته باشیم میتونیم مطمئن باشیم که در نهایت غذای لذیذی هم خواهیم داشت. در این مطلب هم طرز تهیه یه سس ایتالیایی رو بهتون میگم که کاربرد های زیادی در انواع پاستا، پیتزا و ساندویج ها داره … امیدوارم تهیه اش کنین و ازش لذت ببریند.
مواد لازم برای سس پستو
برگ ریحان 500 گرم
پنیر پارمزان 150 گرم
مغز گردو(بادام زمینی،بادام هندی،پ
 
سس پستو یک چاشنی پاستا و سالاد ایتالیایی است که دستور تهیه ساده‌ای دارد و در عین حال بسیار خوش طعم است.
مواد لازم
2 فنجان برگ ریحان تازه
3 حبه سیر
½ فنجان آجیل دلخواه(پسته، گردو، بادام زمینی، بادام هندی)
¾ فنجان پنیر پارمسان
½ فنجان روغن زیتون
نمک
دستور العمل‌
در مرحله اول، تمام مواد اولیه سس پستو به جز روغن زیتون و پنیر را با استفاده از یک دستگاه مخلوط کن، میکس کنید.
آنقدر این کار را انجام بدهید تا مواد اولیه به یک سس غلیظ با دانه‌های
میخوام دوتا مطلبو بگم که نباید همیشه اینجا موندگار باشه
اول اونی که مهم نیست
ممکنه برای ۴۰ام اقای شجاعی همونجور که قبلا مامان باهات هماهنگ کرده بریم برای ۴۰ ام ولی چون خطت خاموشه نمیشه
پس خودت از محل کارت بهش زنگی بزن
دومیش دارم تمام تلاشمو میکنم که ۲۰ میلیارد بدست بیارم و اون مرکز که تو رویام هست رو بسازم و به کنک نیاز دارم تمام تلاشمو میکنم
ترو خدا این یک بار پشتم باش بدون تو نمیشه
من میخوام مرکزی بسازم که تو ایران توسعه پیدا کنه پس قدرتمون
¤•Happy Birthday•¤
گوگولییی تفلدت مبارکک♡♡♡
میدونم که این پستو سه روز دیرتر گذاشتم و بابت این موضوع چینچااااا میانههههههههه خیلی ببخشید دیر گذاشتم این پستو:((
اومیدوارم خیلی خوشحال بوده باشی و همینطور الان که داری این پستو میبینی♡:)
همیشه قوی باشو خودتو نباز..توی همه موضوعوها هرچی که باشه...همیشه خوشحال باشو بخند♡
 
ادامه مطلب
مواد لازم برای تهیه رول بادمجان:
• ۲ عدد بادمجان
• ۲ ق سوپ خوری ریحان خرد شده
• ۲ ق سوپ خوری پنیر پارمسان
• ۴ ق سوپ خوری قارچ ریز خرد شده
• ۲ حبه سیر رنده شده
• نصف پیمانه پنیر ریکوتا
• به میزان لازم نمک و فلفل
• مقداری روغن
 
مواد لازم برای سس پستو:
• ۵ حبه سیر رنده شده
• ۲ پیمانه ریحان
• ۱ پیمانه روغن‌زیتون
• ۱ پیمانه پنیر پارمسان
• ۱ پیمانه گردوی خرد شده
• به میزان لازم نمک و فلفل
ادامه مطلب
جای دوری نمی رود. گاهی تکه نانی بیندازی جلوی یک سگ، سکه ای بدهی به یک گدا، خریدی بکنی هرچند بدون نیاز از یک دستفروش، لبخندی بزنی به آدمی که همین حوالی است. امید و شادی پراکنده می شود. دلی خوش می شود. زحمتی ندارد. مگر اینکه دست و دلت خشک باشد عجیب.
بیا و بنویس. گاهی نه، بیشتر. چند سال گذشته باشد و یادم نرفته باشد خوب است؟ چند سال رفته باشد و تشنه مانده باشم خوب است؟ آدمیزاد است دیگر. دلش هزار پستو دارد که همه را به همه اش راه نمی دهد. بعضی هاش را همی
محصولات پروتئینی ,سوسیس و کالباس
,انواع سوسیس شامل آلمانی, دودی, انگشتی,هات داگ,بلغاری, ,کراکف,پنیری
 
انواع کالباس,,مرغ و قارچ و پنیر,
کالباس خشک,
ژامبون,گوشت گوساله و قارچ,
کالباس سالامی, 
کالباس پپرونی,
پستو مرغ,پستو,بوقلمون,
کالباس سبزیجات,
کالباس گردو و زرشک, 
کالباس مارتادلا
سوسیس و کالباس گوشت گوسفند و شتر 
برای دوستان عزیزی که دوست دارند برای کوکانشون هم استفاده کنند,کالباس مرغ و سبزیجات با جوانه گندم بدون تخم مرغ آماده میگردد
بى دلیل 
یچیزیم هست... خودمم نمى دونم چمه:/
اصلا نمى دنم چرا دارم این پستو مینویسم...... شاید بخاطر اینه کسیو ندارم باهاش حرف بزنم.... 
پوفففففف
دلم نمى خواد گریه کنم 
ولى حتى اگه بخوام هم نمى تونم 
 
واقعا نمى دونم باید چى کار کنم......
چقدر دلم برای مخاطبای کانالم تنگ شده. این همه وقت بود که باهام بودن. هروقت پست می‌ذاشتم می‌دونستم همون آدما دارن می‌خوننش. الان اونا اینجا نیستن احتمالا و شمایی که دارین این پستو می‌خونین هم اونجا نیستین:)) ایشالا این اوضاع درست شد بیاین کانال در خدمت باشیم:)) @spotlightz
بعد از سه روز یه نفس خوندن ساعت یکو نیم امشب تموم شد ریاضی :|
احتمالا الان که دارید میخونید پستو به دلیل دیر گذاشتن پست صبح دوشنبس و من سر جلسم. پس دعام کنید شاید بهم الهام شه همه سوالا سر جلسه D:
خوندیم و بازم نفهمیدیم چرا احتمالو میخونیم :/
پنج نفر سرشونو میندازن پایین میرن تو رستوران تو باید حساب کنی به چند حالت علی و نقی پشت سر هم میرن تو:|
در حالیکه اونا یه بار میرن تو و اصلا بهش فکرم نمیکنن :/ 
امیدوارم سالای بعد یکم از این درس مزخرف کمتر داشته
سلام عیدتون پیشاپیش مبارک
انشاءالله که سال خوب و موفق و پربرکتی داشته باشین
تو سال جدید قراره چه تغییراتی تو زندگیتون ایجاد شه ؟ سال بعد همین موقع اگه خدا بخواد و باشم اینجا این پستو بروز میکنم ببینم کی به خواسته هاش رسیده
آروزی اول من برای شما ،امیدوارم که پسرها ازدواج کنن و برن خونه بخت و قاطى مرغا شن
دختر خانم ها امیدوارم یک شوهر خوب نصیبشون بشه و برن دنبال زندگیشون و کنکوری هاشونم قبول شن دانشگاه 
فکر می‌کنم یکی از چیزهایی ‌که می‌خواستم در وبلاگم بنویسم نشانه هایی که پیدا میکردم بود. حالا نشانه ها را می خواهم در پستو قایم کنم. در نهانخانه. اما نمیشود که فقط از حس های خالی شده ام بنویسم. ‌‌میخواهم بگویم گاهی  نشانه می‌بینم. زیاد هستن و من گاهی میبینم و گاهی در موردش حرف نمی زنم. شاید یک روزی بتوانم حق مطلب را بیان کنم. فکر کنم همین الان هم کار را خراب کردم.
اوتقد تنبلی کردم که خدا میدونه 
یه عالمه درس عقب مونده دارم
که اصلا نخوندم چه برسه به مرور 
فقط باید تلاش کنم که پاس شم 
واقعا رسوایی به بار میاد
باید فقط این ۱۰-۱۲ روزو بخونم
من ادم روزای سختم 
باید بتونم تا امتحان سیب سبزارو دوبار بخونم تستای میر و گزینه برترم بزنم. 
میدونم وقت کمه اما این ۱۰-۱۲ روزو اصلا نمیخوابم 
بایر خواب ب من حروم شه. 
اقاااا هر کی این پستو دید برام دعا کنه بتونم بخونم و پاس شم.
خدافظ
نمیدونم چی میخام تو زندگی
یه زمان نه چندان دوری خیلی نگران بودم نگران خیلی چیزا ولی نمیدونم چرا عادی شد همه چی برام
نمیدونم چرا الان اون هدفا برام پوچن
.
.
.
گفتی چیزی از رفاقت سرم نمیشه
نمیدونم چی بگم حتی تقریبا مطمئنم که نمیخونی این پستو اصن و یادت رفته اینجا رو رفیق!
ولی کاش میشد باهم بیشتر حرف میزدیم تا بفهمم واقعا چیزی سرم میشه یا نه.
اینجا کسی هست که نیست!
خانه مادربزرگ شعبه دیگری ندارد *_*
یه خونه با حیاط برزگ که دو ضلعش باغچه است و ضلع سوم یه باغیه برای خودش! پر از هلی گوجه و تره و جعفری و چغندر و لوبیا سبز و درخت گردو و گل با یه لونه مرغ که یه خروس بی خاصیت داره که علی رغم داشتن هیکل نتونست خروس دایی رو که نصفش بود شکست بده به نظرم بین مرغا مونده زن زلیل شده :/
اینم رونمایی گوجه ماهی:    
تازه از تخم اومده بیرون :دی
الان که این پستو ارسال می کنم دارن اسید می پاشن روش (تو معدمه)
امروز توی مترو ۲ تا بچه (یکیشون پسر اون یکی دختر) دیدم گوله نمممممممکککککک
موها فرفررررییییی عین سیم ظرفشویی
چشم ابرو مشکیییی
پسره یکی دو سال بزرگتر بود و دختره تازه تازه راه میرفت :)))
دختره منو دید طبق معمول یه چشنک زدم بهش یهو دیدم خندید :)))
یهو گردنشو کج میکرد منم کج میکردم میخندید :)))
دل میبرد دیگه
یه خانومی هم بغل دست ما بود اولش با یه لبخند داشت مارو نگاه میکرد یهو گوشیشو در آورد
شروع کرد تایپ کردن
تند و تند :)
هی منو نگاه میکرد مینوشت بچه ه
سلام براونی های گلم مخصوصا اونی لیندایی که حسابی زحمت افتادی با اینکه کنکوری هم بودی ببخشید اونی واقعا:(بچه ها دیگه نمیرم کککک
اومدم بازم با پستام سرتونو ببرم 
اونی های گلم خدایی اینقدر دلم براتون تنگ شده بود که نگین :(
بچه ها الان هم میخوام یه پست بزارم براتون که حال بیاین تلافی ایم چند روزه که نبودم  ♥

راستی اونی محدثه توکجا میخوایییی بریییی؟
گفتی شنبه میای باید بیای حتماااا
خب بچه ها گوسفند قربونی من کو؟ هااا؟ ...ککک

اونی هام براتون یه پس
 یکی بود یکی نبود ، غیر از خدا هیچکس نبود ، کنج اتاق خاتون ، تو پستو
پشت یخدون ، توی سوراخ تاریک ،دراز و تنگ و باریک ، یه موش خوب و ناز بود ،
خیلی دمش دراز بود ، گربه یه روز موشه رو دید ، از جا پرید ، فوری به
دنبالش دوید ، پنجول کشید ، دمبش رو چید ... 
ادامه مطلب
صفوان بن یحیی گوید چون موسی بن جعفر ع در گذشت و امام رضا ع از امامت خود  سخن گفت ما بر او بیمناک شدیم بحضرت عرض شد شما امر بزرگی را اظهار  کرد ه اید واز این طغیانگر هارون بر شما میترسم فرمود او هر چه خواهد تلاش  کند بر من  راهی ندارد نتواند بمن  و نتواند بمن اسیبی  رساند  3 پسر منصو.ر گوید شبی خدمت  امام ذضا ع رسیدم و او در پستو خانه بود پس دستش  را بلند کرد مثل یاینکه در خانه ده چراغ باشد  روشن و منور  گفت انگاه مرد دیگری اجازه تشرف گرفته خضرت دس
سلام دوست خوبم!
امیدوارم که حالت خوب باشه.
نمیدونم میدونستی یا نه که کامنتایی که واسه کسی میفرستی اگه یه دایره خاکستری کنارش بیفته،یعنی خونده شده.
و من دوتا کامنت واست گذاشتم.
یکی احوالتو پرسیدم و یکی دیگه سال نورو بهت تبریک گفتم!
من جدا بدم میاد کسی بخونه حرفامو ولی جواب نده
بیا رک و پوست کنده بهم بگو مشکلت چیه؟و چرا از دست من دلخوری؟
 
+اگه باهام راحت نیستیو دوست نداری کامنتای منو ببینی بهم بگو تا فطع دنبال کردنو بزنم،اصلا خجالت نکش:)
ساعات اول را در بهت و حیرت محض گذراندم. توییت‌ها، خبرها، تسلیت‌ها و نفرین‌ها را یک به یک خواندم و هزار خنجر غم در قلبم فرو نشست. خودم اما لال شده بودم. حالا اشک‌هایم را ریخته‌ام و سکوت مرگ‌بار حاکم بر خانه کلافه‌ام کرده. آمدم شعری از شاملو بنویسم، آمدم خطی از براهنی، از رولان بارت، از اوون ویلسون بنویسم اما ننوشتم. که این واقعیت عریان را کی توان به قلم شعر و نثر در آورد؟ صورت شادان پونه، صدای پدر راستین، چشمان کاربر توییتری که سه روز پیش ن
  در کلبه ته جنگل روی صندلی اش پیچ و تاب می خورد 
و هیزم های خشک را دراتش می انداخت 
سکوت در سکوت 
غوغا در غوغا 
تمام وجودش بردوشش سنگینی می کرد 
همه دنیایش بر سرش آوار شده بود 
جستجو می کرد 
جستجو می کرد 
درلابه لای روزنامه های مچاله شده، 
در وجود 
کتابخانه غبار گرفته خالی ازکتاب، 
در کنار گلدان ها و درخت هایی که همیشه می خواست پیش انها 
و خودش باشد 
و آن موزاییک های حوض همسایه که عصرها  
انها را میشست چون گمان می کرد
با آب  پر رنگ تر و خوشرنگ
بدون اینکه به پشت سرم نگاه کنم دارم به جلو حرکت میکنم ،حرکتی که هنوز شامل تلاشی نمیشه....
الان که دارم این پستو مینویسم همش یه تصویر تو ذهنم میاد ،یه صورت ،صورتی که برام آشنا نیست، احساس میکنم اون صورت تو کل سرم مثل یه عکس متحرکه..
مثل کسی می مونه که انگار داره فرار میکنه ولی همش داره پشت سرشو نگاه میکنه و دقیقا حالت صورتش و ترسش برای نگاه کردن به پشت سرش جلوی چشم من میاد ...
چرا داره فرار میکنه ؟؟؟
چرا این تصویر تو ذهنم قرار میگیره،اونم دقیقا بعد
تقریبا نزدیک پنج شیش ماهه میخوام این پستو بذارم ولی خب امان از...
در برزخ تنم یه رمان متفاوت بین تمام رمان های فارسی که خوندم؛ چون جسارتش تو تابوشکنی موضوعات رمان فارسی واقعا ستودنیه!
داستان در مورد دختریه که تو فضای سنتی یه روستا عاشق دوست خودش حورا میشه! اما چی میشه که این دختر بعد از کشمکش و جریاناتی که براش پیش میاد مهاجرت میکنه به تهران و حقایقی رو راجع به خودش میدونه که زندگیش رو زیر و رو میکنه...
جالبه بدونین که نویسنده این رمان خودشون ر
طرز تهیه پاستا پستو با سس مخصوص را در مجله دلتا بخوانید.

پاستا پستو یکی از غذا های خوشمزه و سالم ایتالیایی است که با سس مخصوص سبز رنگی به همین نام درست می‌شود. سس پستوی اصیل با دانه های کاج درست می‌شود. ولی این دانه ها چون همیشه در دسترس نیست، آن را با بادام درست می‌کنند. البته بنا به سلیقه می‌توان بادام هندی یا پسته را جایگزین بادام کرد.
مواد لازم تهیه پاستا پستو :
پاستا: یک پیمانه
آب: ۴ پیمانه
نمک: یک سوم قاشق چای خوری
پنیر پارمزان به میزان ل
این پستو دیروز گذاشتم چند ساعتی و برداشتم ، چقد دلم میخواست دیروز وقتی نوشتم "مطمئن نیستم بازم"، مطمئن می‌شدم امروز. ولی الان تمام بدنم میلرزه از شنیدن این خبر جدید و باورم نمیشه. کاش دروغ بود خدایا کاش دروغ بود...
 توی گروه دوستان ( تلگرامی) چندشب پیش همه داشتن باهم دعوا میکردن سر همین اخبار ضد و نقیض. پریشب رفتم گفتم ای بابا من دیر رسیدم به دعوا. خندیدن. 
رفتم دیدم امروز همه ساکتن. فقط یکی داد زده و بقیه گفتن آروم باش برادر ما همدردیم. نوشتم کا
مرسی از دعوت دوست خوبم رهام
خب من در ۲۰ سال آینده ۳۷ سالمه و با توجه به چیزایی که الان دارم براشون تلاش میکنم (شاید دارم تلاش میکنم... :/) باید یه خانم مهندس باشم تو حیطه پزشکی
و دارای ی پسر ۸ ۹ ساله ( اسمش شاید بعنوان یادگاری امیرحسین باشه) و یه دختر ۵ ۶ ساله ( اسمشو نمیدونم دلسا دریا آرام خیلی دوست دارم)
توی شغلم موفق هستم و زندگی ارومی دارم . بچه های سرطانی،بی سرپرست و.‌.. میشناسنم چون هر هفته بهشون سر میزنم و بهشون کمک میکنم
همینارو در ۲۰ سال ایند
برای این روزا که عمیقا خسته‌ام و تنها و آفت‌زده. چرا آفت‌زده؟ چون فکرایِ اضافی رسوخ کردن به همه جایِ مغزم و انگار آفت افتاده به جونِ ذهنم و فکرام و حرفام. حرف زدن به آدما رو تبدیل کردم به سخت‌ترین کارِ ممکن برایِ خودم و منتظرِ هیچی‌ام. سعی می‌کنم قوی باشم. جوری که بقیه زل بزنن تو چشمام و بگن ”تو دیگه چه مشکلی داری؟ خانواده نداری یا کارتون خوابی؟” و من نفهمم خوشحالم باشم که اینقدر محکم جلوشون ظاهر شدم یا ناراحت باشم که نمی‌تونم هیچی بگم. ک
برای این روزا که عمیقا خسته‌ام و تنها و آفت‌زده. چرا آفت‌زده؟ چون فکرایِ اضافی رسوخ کردن به همه جایِ مغزم و انگار آفت افتاده به جونِ ذهنم و فکرام و حرفام. حرف زدن به آدما رو تبدیل کردم به سخت‌ترین کارِ ممکن برایِ خودم و منتظرِ هیچی‌ام. سعی می‌کنم قوی باشم. جوری که بقیه زل بزنن تو چشمام و بگن ”تو دیگه چه مشکلی داری؟ خانواده نداری یا کارتن خوابی؟” و من نفهمم خوشحالم باشم که اینقدر محکم جلوشون ظاهر شدم یا ناراحت باشم که نمی‌تونم هیچی بگم. که
یه سری ضرب المثل پیدا کردم .. عاللللی 
ضرب المثل شیرازی
---هی از توقوطی ش حرف در میاره
--- حیا با چیشه ، که گربه چیش ورو نداره
---پیشونی رو میبینی ، همه رو برق میگیره ،مارو چراغ نفتی
---هر خری یه بار پاش تو سوراخ میره
---برای یه دستمال دست ، قیصریه رو اتیش نمیزنن
---با ادم پدر دار جرت شد ، برو پشت بوم هوار بکش . با ادم بی پدر و مادر جرت شد ، برو تو پستو درو روخودت ببند
---قورباغه رو که زیاد رو بدی واست ابوعطا میخونه
---همچی راست راست راه میره انگو عصا قورت داد
برنامه ام‌ اینکه یه روتین جدید رو شروع کنم اگر خوب پیش رفت ک اعلام میکنم اگر خوب پیش نرفت خودتون پستو فلاپ شده در نظر بگیرید:)
+میشه دعا کنید سمیولوژی رو خوبِ خوب بدم؟
+تا بحال به این فکر کردین ک یه کاری چون بدرد بقیه و خودتون میخوره رو انجام بدین و بیخیال آرزوتون بشید یا برعکس؟!کدومش اولویته؟کدومش با ارزش تره؟انتخاب سختیه!
+دکتره متخصص ENT عه اومده سرکلاس چندتا اصلاح شاخ پزشکی که در سطح مانیست بلغور کرده بعد میگه شماها ک درس نمیخونید:/ کل کلاسش
1.وقتی تو بازیای آسیایی تا نیمه نهایی رفتیم:)
2.وقتی دختر خالم که 5 ساله ندیدمش بهم زنگ زد:)
3.وقتی آلبوم مپ آف ده سول سون منتشر شد:)
4.وقتی اکسوال شدم:)
5.وقتی داشتم 11:11 تهیون رو گوش میدادم و ساعت 11:11 بود:)
6.وقتی **** بهم گفت دوستم داره:)
7.وقتی تو مدرسه با آوین به چیزایی میخندیم ک فقط خودمون میفهمیم:)
8.وقتی رفتم تو وب سحر و دیدم دعوتم کرده:)
ممنونم از سحر که دعوتم کرد، این چالشو شارمین شروع کرده:)
دعوت میکنم از هرکسی که این پستو میبینه، هرکس!
1.وقتی تو بازیای آسیایی تا نیمه نهایی رفتیم:)
2.وقتی دختر خالم که 5 ساله ندیدمش بهم زنگ زد:)
3.وقتی آلبوم مپ آف ده سول سون منتشر شد:)
4.وقتی اکسوال شدم:)
5.وقتی داشتم 11:11 تهیون رو گوش میدادم و ساعت 11:11 بود:)
6.وقتی **** بهم گفت دوستم داره:)
7.وقتی تو مدرسه با آوین به چیزایی میخندیم ک فقط خودمون میفهمیم:)
8.وقتی رفتم تو وب سحر و دیدم دعوتم کرده:)
ممنونم از سحر که دعوتم کرد، این چالشو شارمین شروع کرده:)
دعوت میکنم از هرکسی که این پستو میبینه، هرکس!
چه خبر
 
ملت ساده سوآلش شده از من: چه خبر
باکس کامنت تلگرام، تمامن «چه خبر»
شیخ برخیر ز پستو و بیا فاش بگو
بعد زیرآبی و هی حاشیه رفتن چه خبر
جمعه هم رفت و شده شنبه، تو در خواب هنوز
چه خبر از تب و از سرفه‌ی میهن؟ چه خبر؟
آن همه ماسک و ژل و دستکشی که آمد
از امارات و کویت و بن و برلن چه خبر؟
گفته بودی: همه پاکند در اطراف تو، لیک
اخوی را بگو از پاکی دامن چه خبر
یک جوالدوز فرو کن به خود آنگاه بپرس
که عزیزان من از سوزش سوزن چه خبر
ملت گشنه‌ی تو پول ندارد ب
توی این شب عزیز عاجزانه از همتون میخام
برارفیقم که 8 ساله پدرشو از دست داده ودر ارزوی اینه که فقط یه بار تو خواب ببینتش دعا کنید
ازتون عاجزانه میخام هرکی این پستو دید براش دعا کنه 8 ساله به ارزوی دیدنش باباش چشاشو میبنده :(
منم یادتون نره بازم ممنون از همتون :(
سلام به تویی که داری این پستو میخونی
من تصمیم دارم تو وبم یه چیزی تو مایه های روزانه نویسی داشته باشم ، از اتفاقاتم بگم و... جون رو کاغذ نمیتونم بنویسم اینجا میگمشون ^^
من یه دختر متولد 80 هستم (الان شاید با خودت بگیی ای بابا یه گودزیلا :| ) که از 18 سالگی به بعدشو میخواد ثبت کنه که بعد ها بیاد دوباره بخوندشون :) (این لبخنده لبخند واقعیه ها)
اگه : 
حوصلت سر رفته
اتفاقی راهت کج شده اینور 
شانسکی دستت خورده 
و هزاران احتمال دیگه (!!!) که باعث شده الان این‌
 
 
پختن یک وعده پاستای خوشمزه، یکی از بهترین مهارت‌های آشپزی است که می‌توانید یاد بگیرید. پاستا یک غذای کم خرج است، درست کردن آن زمان زیادی نمی‌برد، و علاوه بر این، به روش‌های بسیار متنوعی می‌توانید آن را سرو کنید. 
مواد لازم
450 گرم پاستا
2 قاشق غذاخوری روغن
به مقدار لازم نمک و فلفل
دستور العمل‌
پاستا را داخل آب جوش بریزید و اجازه دهید 3 الی 8 دقیقه درون آب جوش باشند و نرم شوند. 
بعد از اینکه پاستا کمی نرم شد آن را آبکش کنید. 
سس مورد نظر خ
1- پدر و مادرم ازم راضی باشند.
2- خدا رو بشناسم.
3- خودم رو بشناسم، بفهمم به کدوم سمت باید برم و عمرمو الکی هدر ندم.
4- قبل از اینکه بمیرم تجربه‌ی نگه‌داری از یه گربه رو داشته باشم :))
5- قبل از مردنم یه بار پاریسو ببینم :)
6- اسپانیایی رو یاد بگیرم.
7- عادت‌های چرت و به‌ درد نخورمو ترک کنم.
8- توی اپیزود اول one strange rock که مهناز معرفیش کرد و بسیار هم پیشنهاد میشه، کریس هادفیلد میگه: "واقعا آرزو میکنم که هر کسی بتونه جهانو اون طوری که من شانس دیدنشو داشتم بب
این کلوچه خوشمزه بسیار مقوی است.به جای اینکه آن را با شکرهای فرآوری شده شیرین کنید، می‌توانید از خرما استفاده کنید. برای طعم بخشیدن به آن بهتر است از وانیل، دارچین و نارگیل استفاده نمایید. مطمئن شوید که از تکه‌های نارگیل شیرین نشده استفاده می‌کنید. اگر نارگیل شما شیرین شده باشد، شکر بیشتری وارد بدن شما می‌شود.
زمان آماده سازی و پخت: کمتر از ۱۵ دقیقه
۱۲ کلوچه
مواد لازم:
یک پیمانه خرما
سه چهارم پیمانه پوره کدوتنبل
یک دوم پیمانه روغن نارگیل
وقتی صحبت از ایتالیا می‌شود، اولین چیزی که به ذهنمان می‌رسد، تصاویر اشتها‌ برانگیز پیتزاهای پر از پنیر و انواع و اقسام پاستاهای طعم‌دار است.
غذای ایتالیایی‌ها معمولا مفصل است. به ندرت خواهید دید که یک ایتالیایی برای وعده‌ی ناهار ساندویچ بخورد. به علاوه، ایتالیایی‌ها دوست دارند غذا را با صبر و حوصله بخورند و از طعم آن لذت ببرند.
در شمال ایتالیا اکثر غذاها با گوشت و محصولات دریایی تهیه می‌شوند، در حالی که در جنوب ایتالیا گوجه‌فرنگی یکی
کنسرت دیشب با من بخوان علی رضا قربانی حکایت لحظه های خوب برای گوش هایمان، چشمهایمان و قلب های مان و فریادمان بود و به عنوان یک فمنیست از تک خوانی خواننده زن لذت بردم  و خوب میدانم موسیقی این خاک انحصاراً در اختیار مردان است و این ممنوعیت صدای زن، سلیقه ای بر پایه استدلال عرفی، فرهنگی، دینی بعد از استیلای انقلاب اسلامی است.  در کشوری که بهائی به موجودیت زن داده نمی شود و زن جنس دومی ارائه دهنده خدمات است، هنر او هم سرکوب می گردد. 
ابژه ای که از
تو زندگی واقعی مجبوری با بعضی از آدمها معاشرت کنی که هر چقدر هم که مناعت طبع داشته باشی، آخرش هم بخاطر دغدغه های کوچیکشون اونقدر بهت فشار میارن که تو هم سطح دغدغه هات به همون اندازه پایین بیاد. یهو به خودت میای و میبینی که داری با هزار فکر بزرگ که توی سرت هست، درباره ی چیزهای کوچیک غصه می خوری...
این جور وقتها خیلی انرژی صرف خوم میکنم تا دوباره خودمو از این پستو بالا بکشم.
این جور وقتها خیلی به اخلاق گند شرلوک غبطه میخورم.
کاش میشد به همون راحتی
مثل راه رفتن روی تردمیل می‌مونه. هرچقدر میری جلو تموم نمیشه. نه‌تنها تموم نمیشه بلکه به آخرش هم نمیرسی. اصن آخری نداره که بخوای بهش برسی. کاش یکی بود که بهم میگفت نتیجه این درس خوندنا میتونه قبولی باشه، یا بهم میگفت حداقل آخرش چی قبول میشم. 
هرچقدر می‌خونم کمتر نتیجه می‌گیرم. از نظر نمرهٔ مدرسه نه. چون می‌دونم این نمره‌ها هیچ‌جای دنیا قرار نیست به دردم بخوره. از آزمونایی که میدم و افتضاح فقط برای یک ثانیه‌ش هستش.واقعا واقعا خیلی وحشتناکه
ادرس وبلاگ رو عوض کردم چون یک‌‌سری از دوست‌هام که اینجا بهشون فحش میدادم وبلاگ رو میخوندن و ناراحت میشدن، البته الان دوست نیستیم ولی ناراحتشیون همچنان به من میرسید. حالا  نمیدونم چند درصد من بیشعورم چند درصد اونا((((:

یه دوست دیگه دارم هر روز باید گندهای رابطش رو من جمع کنم، بعد میگه وای عاشق نشو، تو رابطه نرو، هیشکی رو دوست نداشته باش. خب من چجوری باید به حرف تو اعتماد کنم وقتی میبینم نصف مشکلاتت تقصیر خودته. منم خطا دارم ولی دلم میخواد تجر
ه. از خودم می‌پرسم که آیا واقعا دوره‌ی عشق‌های بی‌حساب و کتاب تموم شد؟ آیا سنِ مسابقه برای زودتر پول پیدا کردن و تاکسی رو حساب کردن، تموم شد؟ آیا روزایِ ست نبودن و وقتی که عجله دارین، برای کمک ظرفای خونه‌ش رو شستن؛ تموم شد؟
دیروز که نشسته‌بودم روی صندلی، اون‌پسره‌ی جدید توی ارکستر با ریش و سیبیلایِ تازه پر شده‌ش نگاهم می‌کرد، محتویات معده‌م به سمتِ دهنم هجوم میاورد و وانمود می‌کردم نمی‌بینمش و همه‌ی چیزایی که در برخورد با این موجود
سلام خوبی؟
چخبر...
به پست جدیدم خوش اومدی.
امروز میخوام در مورد نماز صحبت کنم. میدونم پاشنه آشیل خیلیاس ..
ببین نماز خوندن خیلی خوبه ، شاید اگه نمازت درست بشه بقیه مشکلاتت خود به خود حل میشه
ولی خب چرا ما تو نماز تنبلی میکنیم؟
واقعا چرا؟
خودمم تنبلی میکنم و گاهی اوقات نمیخونم 
ولی خب ما باید کم کم نمازمونو بخونیم و بعد هم اول وقت بخونیم تا از برکات و محبت الهی برخوردار بشیم.
نماز خوندن یعنی اعتماد به خدا ، یعنی امید به خدا، یعنی نترسیدن از آینده
هرکی این پستو خوند یه قول بهم بده اینجا یا تو یه دفتر شروع کنید
یه لیست بنویسید که هر سطرش با این کلمه شروع شه:
چقدرخوبه که...
چقدر خوبه که میتونم هنوز بخندم وبخندونم:D 
چقدر خوبه که خانوادم رو دارم
چقدر خوبه که کلی دوست باحالو دوست داشتنی دارم;) 
چقدر خوبه که کودک درونم هنوز شیطونی میکنه:P 
چقدر خوبه به آینده امیدوارم:) 
چقدر خوبه که....
شما بگید؟
بیاید قدر خوبیاوداشته های زندگمونو بدونیم:) 
قطعا غم ودغدغه وجود داره ولی تمرکز روی نکات مثبت وداشته
سلام
دلم می‌خواست از سفر تبریز بنویسم. سفری که مربوط میشه به دقیقا سه ماه پیش. از روز اولش داشتم می‌نوشتم ولی خب توفیق حاصل نشد یه پست از توش دربیارم. سه تا سفرنامه نوشتم با سه حال متفاوت. و البته همش تا روز دوم. الان که خواستم کاملشون کنم، دیدم نه بقیه‌شو زیاد یادم میاد، نه حال من حال اون سه تا سفرنامه‌س. (یا شاید سه تا سفر!) اون چهار پنج روز تبریز که که چهل و هشت ساعتش تو مسیر گذشت، سفر خیلی مهمی بود. پر از لحظه‌های خوب، بد و زشت. یه نفر همچنا
سلام
دلم می‌خواست از سفر تبریز بنویسم. سفری که مربوط میشه به دقیقا سه ماه پیش. از روز اولش داشتم می‌نوشتم ولی خب توفیق حاصل نشد یه پست از توش دربیارم. سه تا سفرنامه نوشتم با سه حال متفاوت. و البته همش تا روز دوم. الان که خواستم کاملشون کنم، دیدم نه بقیه‌شو زیاد یادم میاد، نه حال من حال اون سه تا سفرنامه‌س. (یا شاید سه تا سفر!) اون چهار پنج روز تبریز که که چهل و هشت ساعتش تو مسیر گذشت، سفر خیلی مهمی بود. پر از لحظه‌های خوب، بد و زشت. یه نفر همچنا
ممنون نفیسه بخاطر دعوتت :)
واقعا تصور اینکه بخوام بیست سال آیندمو شرح بدم خیلی سخته.... اما تصویری که همیشه تو ذهنم داره اینجوریه: من بیست سال آینده بیوتک قبول شده و تو آلمان درسشو تموم کرده. ولی قرار نیست اونجا بمونه و به احتمال زیاد میره امریکا. علاوه بر کار کردن توی رشته خودش یه کتابخونه بزرگ باز میکنه که پر از گیاهای مختلفه. همینطور یه خونه بزرگ میخره واسه بچه هاییکه بی سرپرستن و جاییو ندارن که شبا بخوابن و کسیو ندارن که بهشون درس بده. اونا
اولین بار که این جمله رو شنیدم ، هشت سالم بود .مادر بزرگ همونجوری که چادر نخی گلدارش رو روی سرش میکشید از پستو بیرون اومد و رو به عصمت خانم که لپاش گل انداخته بود کرد و گفت:
" تا کی آخه؟ بسه . خسته نشدی از کتک خوردن؟ هلاک شدی ، جوونیت رفت واسه ی یکی بمیر که برات تب کنه"و عصمت خانم که اشکاش گوله گوله میریخت روی لپای سرخش تند تند می گفت :نمیتونم بالاخره بابای این بچه هاس لابد قسمت منم این بوده.تازه من آدمش نیستم!
و من وقتی تو حیاط قدیمی مادر بزرگ وسط ب
 
گایز میانهه ولی دیگه بیان بهم اجازه نمیده برا امروز پست بزارم بقیه ش برای فردا میفته بازم ببخشد
و درخواستی هایی که گذاشتم
1_چانیول اکسو
2_عکسهای بلک پینک
3_عکسهای تکی جنی
4-عکسهای اعضای بی تی اس به جز جیهوپ(چون تموم 10تا پستو گذاشته بودم ) 
عکسهای چانیول در ادامه مطلب
 
ادامه مطلب
پاستا کن فتا
مواد لازمپاستا لوله ای ؛ ۱ بسته | پنیر سفید گوسفندی ؛ ۱۰۰ گرم | ریحان تازه ؛ ۱۵۰ گرم | سیر ؛ ۳ حبه | زیتون سیاه ؛ ۵۰ گرم | روغن زیتون ؛ به میزان لازم | گردو خردشده ؛ ۱۰۰ گرم | پنیر پارمسان ؛ ۵۰ گرم | نمک و فلفل ؛ به اندازه
طرز تهیهابتدا مقداری آب داخل قابلمه ریخته و روی حرارت قرار داده تا جوش بیاید . وقتی که آب جوشید پاستا ، کمی نمک و کمی روغن زیتون را با ترتیب اضافه کرده تا به مدت حدود ۸ دقیقه جوش خورده و پخته شود . برای تهیه سس پستو ریحان تا
ماکارونی پاستو را با مرغ مارسالا میل کنید
مواد لازم ماکارونی پاستو با مرغ مارسالا:4 فنجان ماکارونی پن پنیر2 قاشق غذاخوری روغن زیتون ، تقسیم شده است2 پوند سینه مرغ بدون پوست ، بدون برش به نوارهای نازک تقسیم شده است3 میخک سیر ، چرخ کرده2 قاشق چایخوری پوست لیمو رنده شده1 فنجان شراب مارسالا2 قاشق غذاخوری آب لیمو1 فنجان پنیر پارمزان رنده شده1 لیوان 2٪ شیر1 مخلوط سس پستو خامه ای پاکت1 قاشق غذاخوری ریحان خرد شده1 قاشق غذاخوری جعفری تازه خرد شده
طرز تهی
سلام خدمت همه دوستانی که به پاکی خودشون اهمیت میدن امروز میخوام در مورد یکی از روش های خیلی موثر در مورد ترک خودارضایی باهاتون صحبت کنم

اهرم رنج و لذت

شاید قبلا در موردش شنیده باشین...با این حال ازتون میخوام تا آخر این پستو بخونید چون میخوام چیزای جدیدی به دونسته هاتون اضافه کنم اول یه توضیحی راجع به این روش بدم
ببینید دوستان،هر کاری که ما انجام میدیم برای فرار از یه رنج و در نهایت رسیدن به لذت اون کار هست 
برای مثال شما ورزش می کنید از رنج
زن عمو امروز روضه داشت این بعد از ظهری ...
منم در کسوت ظرف شوری برای روضه امام حسن ع داشتم یه کارایی میکردم...
خلاصه آخرین ظرفا رو داشتم میچیدم رو صافی ک ظرف از زیر صافی بالای ظرف شویی در رفت و ششششرررررررررققققققق ...شد انچه نمیباید ...
حال اینکه سکته کردم و خودمم تو حال و هوای روحانی یه جیغ خفیف کشیدم بماااند ...
گروه ضربت که تو روضه نشسته بودن بماااااند...
از همه بد تر مامان بود ک گفت ...چیکار میکنین...پس چرا ظرفای جاریمو میشکنین؟و همه با انگشت دختر
 
مردمی که اسیر جهل اند حتی بال های فرشته ی نجاتشان را از ریشه می کنند و خام خام می خورند.
تاج بر سر ابلیس می گذراند و با جام هایی مملو از خون، معصومیت را غسل می دهند. در این میدان مرگ می رقصد، شیطان وحشیانه می خندد و اتفاقا کلوچه های شیرین عمه خانم گوشت نوزاد از آب در می آیند.
عیسی مصلوب با درد به گناه آدمیان می گرید و مردی دیوانه وار زیر تیر سوزاننده ی خورشید، سرود یکشنبه ها را می نوازد. 
کلیسا، میخانه و کشیش، ساقی می شود. ستاره ی اقبال مرده و جه
پیتزا ناپولی به سه نوع مختلف تقسیم می شود به نام  های پیتزای مارینارا که حاوی گوجه فرنگی ، سیر، آویشن و روغن زیتون خالص است و پیتزای مارگاریتا که ترکیبات آن شامل گوجه فرنگی ، ورقه های پنیر موزارلا، ریحان و روغن زیتون خالص تهرو یه می شود و پیتزای مارگاریتای ویژه حاوی گوجه فرنگی ، پنیر موزارلای کامپانیایی(منطقه ای در جنوب ایتالیا که مرکز آن ناپل است)، ریحان و روغن زیتون خالص فراوان است ما در این مقاله شما با طرز تهیه پیتزا ناپولی خوشمزه و لذ
امشب سجاد یه ویدیوکلیپ از یکی از ترانه های ابراهیم منطفی واسم فرستاد، اینقد صداش غم داشت که یه لحظه دلم واسه غم تنگ شد. یاد بقیه ی آهنگای رامی هم افتادم، خنیاگرِ جنوب. ظرفیتِ گوش کردنِ آهنگاشو ندارم تو این ایام. کلاً کم پیش میاد آهنگ گوش کنم (وقتی خونه ام، وقتی تنها و یه جای دور نیستم)، اینجوری هیچوقت خسته کننده نمیشه. 
داشتم میگفت، دلم واسه غم تنگ شده. واسه عصبانیت و ناامیدی نه! واسه یه نوع ناراحتی. عصبانیت و ناامیدی خیلی مزخرف و نخواستنی ان،
امشب سجاد یه ویدیوکلیپ از یکی از ترانه های ابراهیم منطفی واسم فرستاد، اینقد صداش غم داشت که یه لحظه دلم واسه غم تنگ شد. یاد بقیه ی آهنگای رامی هم افتادم، خنیاگرِ جنوب. ظرفیتِ گوش کردنِ آهنگاشو ندارم تو این ایام. کلاً کم پیش میاد آهنگ گوش کنم (وقتی خونه ام، وقتی تنها و یه جای دور نیستم)، اینجوری هیچوقت خسته کننده نمیشه. 
داشتم میگفت، دلم واسه غم تنگ شده. واسه عصبانیت و ناامیدی نه! واسه یه نوع ناراحتی. عصبانیت و ناامیدی خیلی مزخرف و نخواستنی ان،
ماشین جلوی زیتون فروشی ایستاد. همه پیاده شدند. منم چون همه پیاده شدند، پیاده شدم. وسوسه ی همیشگی اومد سراغم, همون حسی که همه ی چیزهای خوشمزه رو برام جذاب میکنه و باعث میشه قولی رو که به خودم  بابت پول بیهوده خرج نکردن دادم, بشکنم. رفتم داخل و یک شیشه روغن زیتون بودار خریدم. وقتی سوار شدیم به راننده گفتم: این مغازه هه روغن زیتوناش خوبه؟ گفت باید به من میگفتی تا میگفتم از اون پشت برات بیاره.یکدفعه یادم افتاد مدتهاست که لذت خریدن یه جنس اصل رو تجرب
پختن یک وعده پاستای خوشمزه، یکی از بهترین مهارت‌های آشپزی است که می‌توانید یاد بگیرید. پاستا یک غذای کم خرج است، درست کردن آن زمان زیادی نمی‌برد، و علاوه بر این، به روش‌های بسیار متنوعی می‌توانید آن را سرو کنید. در نتیجه، اگر وقت و حوصله شام درست کردن ندارید و یا نمی‌دانید چه غذایی درست کنید، می‌توانید به سادگی برای ناهار یا شام پاستا بپزید! در مطلب امروز قصد داریم شما را با مراحل طرز تهیه پاستا آشنا کنیم.
 
پاستا (به ایتالیایی: Pasta) به مع
دیروز برای دومین بار رفتم باغ کتاب ^^
از اولین باری که رفتم بیشتر وقت کم آوردم!! اینقدر محو فروشگاه هنری و قسمت کتابهای زباناش شدیم که به خودمون اومدیم دیدیم وقت نداریم و اونطرفش هم نرفتیم هنوز خلاصه که من بدو بدو دوستمو کشوندم اونطرف و با بعضی مجسمه هاش عکس انداختیم *------* البته بخش عمده وقتمونو تو  کافه رستوران جلوش بودیم و من دومین پیتزای افتضاح عمرمو خوردم واقعا بد بود ازش روغن می چکید و دستامون چرب شده بود و تا چند ساعت مزه چربی رو حس میکرد
واقعا عید نیست. 
لاک آبی، چیدن سفره هفت سین، رنگ کردن تخم مرغا، زیر و رو کردن تیک تاک، سالاد ماکارونی ِ جانِ جانان، حرف زدن با ری ری، اسکرین شات از حالتای قیافش، با ربان پاپیون و گل درست کردن، خوشحالم نکردن. به این فکر کردم که فردا تااااازههههه اول یه سال «جدید» ـه‌. یعنی کلی مونده تا بمیریم. من فردا صبح پا میشم، این آبیای مسخره ی مزخرفو از رو دستم پاک می کنم، میرم حموم و می شینم مثلثات و لگ می خونم. شاید حتی بخندیم، با هم، با هم سفره هفت سین عک
هیچ ایده ای ندارم که از اصطلاح درستی استفاده میکنم یا نه. ولی هیچ موقع استارتر خوبی نبودم:-"
هیچ موقع نتونستم با یکی خودم اقدام کنم و دوست شم! همه ی دوستام خودشون اقدام کننده بودن! نتونستم که یه کلمه ی مسخرس، بدیهیه پیام میدی دوست میشی. خیلی سعی دارم میکنم یه دلیل منطقیییی بیارم که چرا این کارو نمیکنم:)))
دلیلش ولی احتمالا همون ریاکشنه، ولی یه چیزی هست اینه که خیلی وقتا آدم از ریاکشن طرف مطمعنه. ولی بازم همچین کاری انجام نمیدم! عجیبه کلا، خیلی هم
نوبت به On the Nature of the Daylight رسید . صدای ضبط ماشین را کمی بالا بردم . دوستم در پستو های خاطراتش به دنبال اسم فیلمی می گشت که این قطعه را در آن شنیده و من پیش دستی کردم و Arrival را در جوابش گفتم . او شروع کرد به مرور داستان فیلم و من که تنها چند تصویر کلی یادم بود ، به موسیقی زمینه گوش دادم و به خیابان مقابلم خیره شدم . پیاده که میشد و موقع خداحافظی ، به او گفتم شاید دوباره فیلم را ببینم . پرسید چرا باید فیلمی را که قبلا دیده ام ، دوباره ببینم و در دلم گفتم چ
لاتَ؟! آری!...
ضربه داشت
دل خنک کن بود
اما بعضی جاها را کمی نرم رد نکرده بود
فلذا گلگیرش مالیده بود!
کاری به فقه هنر و رسانه اش ندارم چون بارم نیست!
قدیمی نشد؟!
برخورد دو رویکرد بسیجی صریحِ (به زعمی) انقلابیِ کنج پستو و بسیجی ماله کش وسط میدان چرتکه انداز؟!
چرا نمیخواهیم بفهمیم که شجاعت بدون مصلحت اندیشی حماقت است؟!
سیاست زدگی ندارد ها
اما علی علیه السلام هم مصلحت می‌اندیشید...
اصلا مگر سلیقه حاکم است؟! که مصلحت را درست و غلط میپنداریم؟!
حرف حرف ا
دلم برای وبلاگ و بچه‌هاش تنگ شده. دلم میخواد بعد از آوردن یه نتیجه خوب برم قرار وبلاگی. یه‌جایی که حرفمو می‌فهمن. حرفشونو می‌فهمم. 
امروز یکی از بچه‌هایی که پارسال کنکور داده بود و رتبه‌ش ده‌هزار شده بود اومده بود مدرسه. دقیق رتبه‌شو نمیدونما. همین حدودا ولی. بعد گفتم چه میکنی با زندگی پس از کنکور؟ گفت زندگی بعد از کنکور معنی دار میشه اصن. خیلی خوش میگذره و اینا. 
بعد میدونین بچه‌ها. من عمیقا باور دارم که زندگی بعد از کنکور قرار نیست خوش ب
هستی عزیز، سلام!
امیدوارم حالت خوب باشد. امروز دلم برایت تنگ شده و تصمیم گرفته ام برایت چیز هایی را بازگو کنم که بعید می دانم به یاد داشته باشی.
اول از همه اینکه، لطفا لطفا لطفا گاهی سری به خودت بزن دختر! میدانی چند وقت است که منتظرم در چوبی و قدیمی خانه ام را به صدا در آوری تا با هم چای خوش عطر لاهیجان بخوریم و از هر دری سخن بگوییم؟ انقدر هم تقصیر را گردن مدرسه ات نینداز!
هرچند، هم اکنون که از حل تمارین عربی ات زده ای و در حال نوشتن نامه ای به خود
هستی عزیز، سلام!
امیدوارم حالت خوب باشد. امروز دلم برایت تنگ شده و تصمیم گرفته ام برایت چیز هایی را بازگو کنم که بعید می دانم به یاد داشته باشی.
اول از همه اینکه، لطفا لطفا لطفا گاهی سری به خودت بزن دختر! میدانی چند وقت است که منتظرم در چوبی و قدیمی خانه ام را به صدا در آوری تا با هم چای خوش عطر لاهیجان بخوریم و از هر دری سخن بگوییم؟ انقدر هم تقصیر را گردن مدرسه ات نینداز!
هرچند، هم اکنون که از حل تمارین عربی ات زده ای و در حال نوشتن نامه ای به خود
مرا یادتان هست؟! من همانم که فروردین همین امسال، برای دختر بچه سرتق نق نقوی بی تربیت لجباز درونم که فقط بلد است جیغ بکشد و تحمل نه شنیدن ندارد کلی خط و نشان کشیدم که تا وقتی کتابهایی را که پارسال از نمایشگاه خریدی نخوانده ای،از نمایشگاه امسال خبری نیست؛ اما همین که نمایشگاه شروع شد، چشم بستم روی همه ی کتابهای خوانده نشده، کودک سرتق نق نقوی بی تربیت لجباز درونم را زدم زیر بغل و راه افتادم رفتم تهران برای زیارت نمایشگاه کتاب!
مرا یادتان هست
زنی لاغر و پریده رنگ .با نیم رخی ضعیف و استخوانی،کودکی در آغوش میان کوچه ایستاده است و می نالد.مردم برای شنیدن استغاثه ی او پیرامونش گرد آمده اند.وی از دست آن کسی که مسبب بدبختی اوست ناله می کند. شاید زنی را متهم می کند.شاید هم از شوهرش شکایت دارد می گوید:بچه هایش گرسنه اند و او غذایی برای ایشان ندارد.پول ندارد،نان هم ندارد.هیچ ندارد.از مال دنیا فقط مشتی کاه دارد که باید شباهنگام،او و فرزندانش روی آن بخسبند. می گرید و بعد به راه خود می رود.وقتی ک
سلااام
حالتون چطوررره؟
خیلی وقته پست نذاشتم ؛ گفتم بیام و عرض ادبی کنم ( متن فاقد مطالب مهم هست! )
دقایقی پیش رفتم در یخچالو باز کردم بعد دیدم اع چقدر خیارهای کوچولو موچولو و خوشگلی تو یخچاله بعد خلاصه یدونه برداشتم و با نمک داشتم خرچ خرچ میخوردم (جاتون خالی :))) بعد رفتم سر گوشیم و همینجوری الکی "خیار" رو تو اینترنت سرچ کردم ...
و شکست روحی خوردم! نوشته بود خیار از خانواده کدو قلیایی (که آشنایی خاصی باهاش ندارم) و سرده کدوییان هست! 
کوفتم شد :( 
چرا
هیچ ایده ای ندارم که از اصطلاح درستی استفاده میکنم یا نه. ولی هیچ موقع استارتر خوبی نبودم:-"
هیچ موقع نتونستم با یکی خودم اقدام کنم و دوست شم! همه ی دوستام خودشون اقدام کننده بودن! نتونستم که یه کلمه ی مسخرس، بدیهیه پیام میدی دوست میشی. خیلی سعی دارم میکنم یه دلیل منطقیییی بیارم که چرا این کارو نمیکنم:)))
دلیلش ولی احتمالا همون ریاکشنه، ولی یه چیزی هست اینه که خیلی وقتا آدم از ریاکشن طرف مطمعنه. ولی بازم همچین کاری انجام نمیدم! عجیبه کلا، خیلی هم
ازم پرسید: امروز چطور بود واستون؟ روز خوبی داشتین؟
گفتم: شکر خدا، البته می دونین که کار ما کارگریه. کارگری دندون های مردم. 
خندید.
-جدی میگم. اصلا من دقت کردم معمولا هر کس به یه نوعی کارگره. ما هم همین طور فقط اسمش شیک و پیکه! 
سر تکون داد: خب اسمش روشه، کارگر! از کار میاد. طبیعیه نه؟
من هم لبخند زدم و تایید کردم.




+ اینو از دوست جانِ هنرمندم هدیه گرفتم و از بس خوشگله می خوام توی پستو قایم کنم واسه خونه خودم. :-)
در باب فلسفه ورزش مطالب درخور کمی موجود است که بیشتر آن به زبان انگلیسی است. اما در این نوشته قصد داریم به یک موضوع پایه در ورزش غیر صنعتی [1] بپردازیم. ورزشی که هدف آن صحت و تقویت جسم است. این نوع از ورزش باید مشخص بشود که از چه زمانی آغاز شد. اگر هدف از ورزش برآورده کردن نیاز جسم یعنی فعالیت و صحت عضلات است، باید مشخصا به این مورد اشاره کرد که مدرنیته علت اصلی ایجاد این مشکل بوده و هست. با اصالت راحتی و تفویض کار به ماشین، غایت جسم انسان را مورد ن
در باب فلسفه ورزش مطالب درخور کمی موجود است که بیشتر آن به زبان انگلیسی است. اما در این نوشته قصد داریم به یک موضوع پایه در ورزش غیر صنعتی[1] بپردازیم. ورزشی که هدف آن صحت و تقویت جسم است. این نوع از ورزش باید مشخص بشود که از چه زمانی آغاز شد. اگر هدف از ورزش برآورده کردن نیاز جسم یعنی فعالیت و صحت عضلات است، باید مشخصا به این مورد اشاره کرد که مدرنیته علت اصلی ایجاد این مشکل بوده و هست. با اصالت راحتی و تفویض کار به ماشین، غایت جسم انسان را مورد ن
                                                                  
میدونی؛ هنر خیلی چیز عجیبیه. میتونی ساعت ها بری و توی گوگل سرچ کنی به دنبال معنی هنر، ولی بازم میفهمی که به هیچی نرسیدی. چرا؟ چون چیز تعریف شدنی نیست. شاید بشه اسمشو حس بذاری؛ نمیدونم.
اما چرا دارم این پستو مینویسم؟ چون به تازگی کتاب شور زندگی اثر ایروینگ استون رو خوندم. داستان در مورد زندگی نقاش معروف هلندی، ونسان ون گوگ هست. راستش به توجه به قیمت نسبتا بالای کتاب نسبت به خریدش شک داشتم.
ذولیخا حق داشت اینگونه شوریده و شیدا و ثابت قدم، عاشق حضرت یوسف شود و عاشق بماند...
آخر ذولیخا به یقین یافته بود که حضرت یوسف هم دوستش دارد...
منتهی دوست داشتنی بدون آلایش...
دوست داشتنی که نه زیبایی ظاهری ذولیخا در آن مطرح بود... نه موقعیت اجتماعی اش و نه موقعیت اقتصادی اش و نه مهارتها و لطافتها و هنرهای زنانه اش... و نه حتی وصال جسمی اش...
ذولیخا از پس تمام فراز و نشیب های این راه، یافته بود باید به این آیه شریفه جامه عمل بپوشاند : " فاخلع نعلیک"
حضرت
 
اول از همه اهنگو دانلود کنید حالشو ببرن ^^
بزن روش^^
 
نامردین اگه پستو ببین و بهمون تبریک نگین *-* گفته باشمممممم
 
 
خب ...
عشقم...
یه ماه گذشت...
به همین زودی و اسونیییییییی....
کنار هم بودیم...
و با همدیگه خاطرات قشنگی ساختیم ...
تو هر شرایطی پیشم موندی و باهام ساختی...
و خب یه حسه ناب و دست نیافتنی بهم دادی ...
یعنی عشق
و به خاطرتش ازت ممنونم ....
امیدوارم تا ابد کنارم باشی و بتونم سالگردامونو با بهترین شکل ممکن برات جشن بگیرم ....
خیلی دوس داشتم کنارت می
از همه جا آنفالوش کردم اما اعلام وضعیت کرده که : همیشه آماده باش هر چیزی که داری توی ۳۰ ثانیه ترک کنی
 
راستش این پستو می نویسم که اگر چند سال بعد از خودم پرسیدم چرا پیش قدم نشدم برای آشتی کردن جوابشو بدونم 
هر چی بالا پایین کردم دیدم نه نمیشه. سعی کردم با شفافیت و مهربانی یه نامه براش بنویسم اما دیدم تهش باید چی بگم؟ 
بگم ببخشید که این اواخر بهم محبت های زورکی کردی که منو ناراحت تر کنه؟ یا ببخشید که از وجودم و بودنم احساس آزار و اذیت می کنی؟ بگ
اواخر دهه چهل ننه سکین با نوزادی در بغل و هفت فرزند از دم بخت تا خردسال ناخوشی بدی گرفت که خانواده را بسیار برآشفت، و همان موقع بابااکبر نذر کرد که اگر ننه خوب شود هر سال ده روز اول نوروز را روضه بخواند...بماند که چه ها گذشت بر ریز و درشت آن خاندان اما با تجویز و محبت و حمایت مرحوم دکتر پاکنژاد بالاخره فرشته  عافیت رسید و ننه خوب شد.
از اوایل دهه پنجاه بود که روضه خوانی شروع شد.
وسطهای همان دهه من و سه چهار تا از نوه های دیگر رسیدیم و من از آنجا یا
اقا یه نیگا انداختم به اخرین پستام دیدم چقده بد شده !!! پس گفتم یه تحول بدم اونم با چی با شلم شومبا
اول بگم ، کلی خاطره ثبت نشده دارم که از یاد رفته ، کلیم ثبت شده که از یادم رفته ، کلیم ثبت شده که تاریخشون گذشته خیلییی هم گذشته ،کم و بیش براتون می نویسمشون ولی موندم اینا تموم بشه چه کنم برا نوشتن !!! شدید خوردم به یکنواختی !!☹ ( اقااااا بگما نمیدونم چرا حس میکنم بعضیای این پستو رو قبلا هم نوشتم ، ولی خو توی ثبت نشده هام بود !!!)
۱_عقد دایی بود یهو صدام
کلاس اول :
معلم اقای جعفری :/
یه معلم مسن که العان بازنشته شده :/ قشنگ یادمه همون روز اول چون دوستم خلاقیت به خرج داد و به جای ا ا ا ا ا نوشتن N N N N  نوشت یه سیلی خوابوند زیر گوشش :/ قشنگ همون روز اول گربه رو دم حجله کشت :/   اما خداوکیلی اگه اون کار و نمیکرد محال بود چیزی تو کلاس اول یاد بگیریم   همون طووری که اخررررررشم الفبا رو من حفظ نکردم :/
 
 
کلاس دوم :
اقای سعدی زاده :/
همین بگم که از اون معلم فقط یه پسرش یادم مونده و یه خاطره اونم همون خورشید و ماه
مدت زمان : نیم ساعت
مواد لازم :
 
گوجه گیلاسی 2 لیوان
روغن زیتون خالص 1 ق غ
نمک و فلفل سیاه
پاستا 200 گرم (فوسیلی یا رادیاتوری)
برگهای ریحان 2 لیوان (من نداشتم و نزدم)
بادام یک سوم لیوان
سیر 3 حبه ( چون ریحان ندارم برای همین مزه سیر خیلی به نظر میاد برای همین یک حبه زدم)
روغن زیتون خالص نصف لیوان
آب لیمو یک سوم لیوان
 
روش :
گوجه ها را روی کاغذ فر ریخته و با نمک و فلفل و روغن زیتون ماساژ داده ...فر را از قبل روی دمای 200 قرار دادیم ... بعد سینی را داخل فر قرار د
مدت زمان : نیم ساعت
مواد لازم :
 
گوجه گیلاسی 2 لیوان
روغن زیتون خالص 1 ق غ
نمک و فلفل سیاه
پاستا 200 گرم (فوسیلی یا رادیاتوری)
برگهای ریحان 2 لیوان (من نداشتم و نزدم)
بادام یک سوم لیوان
سیر 3 حبه ( چون ریحان ندارم برای همین مزه سیر خیلی به نظر میاد برای همین یک حبه زدم)
روغن زیتون خالص نصف لیوان
آب لیمو یک سوم لیوان
 
روش :
گوجه ها را روی کاغذ فر ریخته و با نمک و فلفل و روغن زیتون ماساژ داده ...فر را از قبل روی دمای 200 قرار دادیم ... بعد سینی را داخل فر قرار د
1. جویدن کاملا و کم کردن سرعت
مغز شما نیاز به زمان برای پردازش است که شما به اندازه کافی برای خوردن داشته ام.
جویدن مواد غذایی خود را به طور کامل باعث می شود شما بیشتر به آرامی خوردن, است که همراه با کاهش مصرف مواد غذایی, افزایش پری و اندازه بخش کوچکتر 
چگونه به سرعت شما را به پایان وعده های غذایی خود را نیز ممکن است  لاغری بدون ورزش وزن خود را تحت تاثیر قرار.
بررسی اخیر از 23 مطالعات مشاهده گزارش داد که خواران سریع تر هستند احتمال بیشتری برای به
دانلود آهنگ جدید امیر تتلو |در واقع+متن +پخش آنلاین
♬♪♪♫♪♬
Download Amir Tataloo New Song |Darvaghe+textدانلود آهنگ جدید عاشقانه تتلو در واقع مرده بودم جونم شدی
اهنگ جدید در واقع از امیر تتلو
♬♪♪♫♪♬
برای دانلود آهنگ امیزتتلو بنام در واقع لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
 
متن آهنگ جدید امیرتتلو بانام درواقع 
────┤ ♬♪♪♫♪♬├────
در واقع عاشقانه ای دیگر در راه است…♪♪هر بار که تو هستی!!
در واقع من یه خُل زنجیریم که…♪♪همه جا استرس اینو دارم! تو
مثل ماهی از دست خودم فرار می‌کنم توی حوض نقاشی قایم می‌شوم. مسئله گم‌شدن است. این‌که چرا، برایش حدس‌هایی دارم مثل این‌که وقتی دردهایی دارم که از تحملم بیشتر است، خودم را در پستو حبس می‌کنم و غرق می‌شوم در مشغولیت‌های دنیای بیرون تا اوضاع آرام‌تر بشود و بیرون بیایم و از نو نسبتم را با اوضاع جهان بسنجم. من روی بازی نسبت به جهان ندارم. به حرکت محتاجم و نسبت به تغییر منعطف ولی نه مثل ماهی‌سیاه دلیر که درخود‌فرورفته و محتاطم. به هرچیز تازه
از ابتدای خلقت، همواره بین انسان‌های مؤمن به غیب و کافران، یکی از هسته‌های مرکزی جنگ‌ها و دعواها چگونگی بهره برداری از دنیا! بوده، است و خواهد بود.
وگرنه کافران و مشرکان با موحدین کنج منزل نشسته و دین به پستو برده اساساً نه تنها اختلافی نداشتند بلکه مؤمنانه در ترویج این مدل دین‌داری نیز میکوشیدند!
فرعونیان همیشه تلاش می‌کردند خود را خدا یا نماینده‌ او معرفی کنند و ثروت و قدرت را در انحصار نماینده رب درآورند و موسی‌ها در مقابل تلاشی داش
مخاطب این نوشته نویسنده‌هایی هستند که در کانون حوادث نیستند و از سویی با قطع شدن اینترنت احساس خلأ می‌کنند.
 
چند روزی است اینترنت قطع شده است که به قول وزیر جوان، دودش به چشمِ سیستم می‌رود. هم دودِ امنیتی‌، هم دودِ تجاری‌. ولی فرصت مغتنمی است تا بزنیم بیرون. فرصتی است تا بیشتر معاشرت کنیم. هم‌زمان کتاب بخوانیم و راه‌حل چه باید کرد را از بین سیاهی‌های کاغذ و تحلیل‌های تاریخی و مشاهدات خیابانی بیابیم. دیگر کسی نیست که از طرف حکومت یا اپ
 
توی پستای قبلی دوستان گفته بودن در مورد مو حرف بزنم ولی دقیق اشاره نکرده بودن که موی کجا منم فقط درمورد موی سر حرف میزنم
فقط اینو توی پرانتز بگم که اگه من زن بگیرم اول میفرستمش بره همه جاشو لیزر کنه تا هیچ مویی به تنش نباشه
 
موی سر 
من از موی کوتاه واسه دخترا خوشم میاد از همون اول و قبل ازین که مد بشه خوشم میومد
بیشتر دخترا دوس دارن موهاشون بلند باشه درحدی که میگن هرچی بیشتر بهتر احتمالا دخترایی ک این پستو میخونن موهاشون تا پایین کمرشون و ب
من فکر می‌کنم کنکور و کرونا همونطور که املاشون بهم شباهت داره عملکردشونم شبیه همه. با این تفاوت که کرونا به ریه حمله می‌کنه و کنکور به روح. منتهی ماها (جمیع کنکوریون) نمی‌تونیم از روحمون سی تی اسکن بگیریم ببینیم این ویروس نفرت‌انگیز تا کجای روحمونو خورده. ولی اگه فقط ویروس بود شاید می‌شد یه کاریش کرد. ولی متاسفانه فقط اون نیست. یه سری عوارض جانبی داره تحت عنوان فامیل که وقتی با موجود کنکوری رو به رو می‌شن شروع می‌کنن به پرسیدن سوالایی که
دو دقیقه یی می شه که اینترنت گوشی یم رو خاموش کردم و اصلا نمی تونم واتس اپم رو باز کنم ببینم پیام جدیدی اومده یا نه 
تحمل شنیدن این حقایق رو ندارم 
امروز سر کلاس ، بوستان  می خوندیم تا  رسیدیم به جایی که سعدی در باب اصلاح زنان می گفت  
تو فکرش رو بکن استاد بعد از خوندن هر بیت از ما معذرت خواهی می کرد که شرایط اون زمان این جوری بوده مرد سالارانه ،ما هم می تونیم نپذیریمش سعدی یا بعدی که بت نیست اما من دیگه جوش اورده بودم نمی تونستم سکوت کنم خوب طف
 
 
 
نامردین اگه پستو ببین و بهمون تبریک نگین *-* گفته باشمممممم
 
 
خب ...
عشقم...
یه ماه گذشت...
به همین زودی و اسونیییییییی....
کنار هم بودیم...
و با همدیگه خاطرات قشنگی ساختیم ...
تو هر شرایطی پیشم موندی و باهام ساختی...
و خب یه حسه ناب و دست نیافتنی بهم دادی ...
یعنی عشق
و به خاطرتش ازت ممنونم ....
امیدوارم تا ابد کنارم باشی و بتونم سالگردامونو با بهترین شکل ممکن برات جشن بگیرم ....
خیلی دوس داشتم کنارت می بودمو از تو چشام می خوندی که چقد امروز خوشحالم ...
بسم الله الرحمن الرحیم

امیر حسین مقصودلو معروف به تتلو یکی از چهره‌های خبر ساز و پر حاشیه
این سال‌ها بوده است. کسی که حالا در شبکۀ اجتماعی اینستاگرام با یکی دیگر از چهره‌های
معروف به بالاترین رکورد مخاطب لایو دست پیدا کرده است. حاشیه‌های زیادی رخ داده
که برای نوشتن خلاصه‌وار آن‌ها هم چندین صفحه نیاز است.

آخرین حاشیه‌ای که برای دومین بار منجر به بسته شدن صفحۀ 4 میلیونی او
شد این بود که از هوادارانش درخواست کرده بود که بیایند و به او انرژ
مامانم خیلی لوازم تحریر جینگولی پینگولی دوست داره برعکس من که فکر میکنم چرا آدم باید بخاطر مصرف گرایی خودش یه عالمه خودکار رنگی بگیره و یه عالمه پلاستیک وارد محیط زیست کنه که چی بشه؟نوشته هاش رنگی بشه وات د....!!
ولی خب دیدگاه مامانم اینه که ما بچگیمون به جز جنگ هیچی نداشتیم..:(
حالا به مناسبت تولد مامانم ، کلاس زبانش رو بهونه کردم و براش دفتر خودکار فانتزی که نه،خیلی خیلی فانتزی گرفتم میدونم خوشحال میشه ولی نمیدونم کار خوبی کردم یا بهتر بود یه
 
توی پستای قبلی دوستان گفته بودن در مورد مو حرف بزنم ولی دقیق اشاره نکرده بودن که موی کجا منم فقط درمورد موی سر حرف میزنم
فقط اینو توی پرانتز بگم که اگه من زن بگیرم اول میفرستمش بره همه جاشو لیزر کنه تا هیچ مویی به تنش نباشه
 
موی سر 
من از موی کوتاه واسه دخترا خوشم میاد از همون اول و قبل ازین که مد بشه خوشم میومد
بیشتر دخترا دوس دارن موهاشون بلند باشه درحدی که میگن هرچی بیشتر بهتر احتمالا دخترایی ک این پستو میخونن موهاشون تا پایین کمرشون و ب
سارای کبیر من
بالغ شدن چیز عجیبی است. نه به خاطر ملتحم شدن به شیوه بچه شیعه ها یا دورگه شدن صدا. بلوغ یعنی سطحی جدید از تفکرات و به تبع اون خواسته هایی منطقی تر، انسانی تر و متاسفانه در مواردی خودخواهانه تر. آرزوهایی که در عین حال قادرند سخت ترین منطق های بتنی جهان رو در هم فروبشکنند و دنیا رو برای اونهایی که قراره تازه به دنیا بیان تبدیل به جای بهتری برای زیستن بکنند. همیشه این من بودم که بیشتر حرف زدم؛ امروز فقط چند سوال میپرسم و تو توی ذهنت ب
سلام
شیء نخراشیده ای که در تصویر میبینید کلاهک هسته ای یه موشک بالستیک نیست. 
یه "کله قند"ه که خب عزیزان سن پایین شاید فقط عکسشو دیده باشن ولی هم سن و سالای ما باهاش زندگی کردن. چه اون زمان که تو صف وایمیسادیم واسه گرفتن کپنش . چه بعدش که میرفت تو گنجه و پستو انبار میشد و بعد به مرور میومد کنار سماور. چه اون روزایی که آقاجون خدابیامرز با اون مهارت بی مثل و مثالش با قند شکن و اون سنگ سفید تراش خورده این کله قند رو به قندهای ریز و یه شکل تبدیل میکرد
قسمت اول را بخوان قسمت 127
به خانه ی پدرم رفتم و با او در میان گذاشتم پدرم گفت خانه برای خودت و نیازی نیست پول بدی اما من هیچ وقت تا ان زمان زیر دین و منت کسی نرفته بودم شاید پدر و مادرم راضی بودند اما خودم نمی توانستم قبول کنم . ان سال دو قالی بافتم و با پول شیره و انگورهایی که برای حاج حلبیان برده بودم و خر من های ان سال تواستم مبلغ ده هزار تومن جور کنم ده هزار تومن را به برادرم جهانبحش دادم که خانه به او رسیده بود و جا به جا شدیم اصغر در همان خانه

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها